شأن نزول قرآن
شأن نزول، و به تعبیر دیگر اسباب نزول، یعنی شناختن موقعیت، حادثه و مناسبتی که در آن، آیات نازل شده است . این شناخت، به ما کمک میکند که آیات و معارف آنها را بهتر و دقیقتر درک کنیم، انگیزه و حکمت تشریع بعضی از احکام را بدانیم و آیاتی که مفاهیمش کلی است، مصداقهای جزئی و خاص آنها را هم بشناسیم .
دانا ترین قرآن شناس، به این اسباب نزول، امام علی (ع) است که خود فرموده است :
« هیچ آیهای نازل نشده مگر اینکه میدانم که دربارهی چه کسی، و کجا و کی و به چه مناسبتی نازل شده است . خدای من، به من قلبی با ادراک و زبانی گویا بخشیده است .»
گرچه بعضی آیات، اسباب نزول خاصی داشته است، اما پیام و محتوای آیات، همگانی و همیشگی است و مخصوص موردی که بدان خاطر نازل شده نیست . مخاطبان قرآن در زمانهای بعد از نزول هم میتوانند و باید به مفاهیم آیات عمل کنند و خطاب را متوجه خود نیز بدانند. این مقتضای جاودانه بودن قرآن است .
تألیف درباره شأن نزول آیات قرآن از دیرباز مورد توجه دانشمندان علوم قرآنی بوده است .
در اهمیتشناخت اسباب نزول یا شان نزول باید گفت:همان گونه که مىدانیمقرآن،تدریجى و در مناسبتهاى مختلف نازل شده است.بر حسب اقتضا اگرحادثهاى پیش مىآمد یا مسلمانان دچار مشکلى مىشدند،یک یا چند آیه و احیانایک سوره براى رفع مشکل نازل مىگردید.پر واضح است که آیات نازل شده در هرمناسبتى،به همان حادثه و مناسبت نظر دارد.پس اگر ابهام یا اشکالى در لفظ یامعناى آیه پدید آید،با شناخت آن حادثه یا پیش آمد،رفع اشکال مىکرد.در نتیجهبراى دانستن معنا و تفسیر کامل هر آیه، باید به شان نزول آن رجوع کرد تا کاملاموضوع روشن شود.پس شان نزول مىتواند قرینهاى باشد تا دلالت آیه را تکمیلکند و بدون آن،دلالت آیه ناقص مىماند.مثلا در مورد آیه ان الصفا و المروه منشعائر الله فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما… (۱) اشکال شده است کهسعى میان دو کوه صفا و مروه در حج و عمره از ارکان است،چرا به لفظ«لا جناح» (۲) تعبیر شده است؟
معناى ظاهرى آیه چنین است:گناهى نیست که میان آن دو کوه سعى نمایید.اینعبارت جواز را مىرساند نه وجوب را.ولى با مراجعه به شان نزول آیه روشنمىشود که این عبارت براى رفع توهم گناه آمده است،زیرا پس از صلح حدیبیه درسال ششم هجرى مقرر شد که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و صحابه سال بعد براى انجام مراسمعمره به مکه مشرف شوند و در این قرار داد چنین آمده بود که به مدت سه روزمشرکان بتهاى خود را از اطراف بیت و هم چنین از روى کوه صفا و مروه بردارند تامسلمانان آزادانه مراسم طواف و سعى را انجام دهند.پس از گذشتسه روز بتهابرگردانده شد.برخى از مسلمانان به عللى هنوز مراسم سعى را انجام نداده بودند وبا بازگرداندن بتها،چنین گمان بردند که با وجود بتها،سعى میان صفا و مروهگناه است.آیه مذکور نازل شد تا مسلمانان از سعى خوددارى نکنند،زیرا اساساسعى از شعائر الهى است و وجود بتها امر عارضى است و به آن زیاننمىرساند(۳) . لذا مفهوم این آیه با مراجعه به شان نزول کاملا واضح و روشن مىشودو مساله جواز یا وجوب سعى در کار نیست،بلکه صرفا«دفع توهم منع»است.
یعنى با وجود بتها منعى از انجام سعى نیست.پس شناخت اسباب نزول نقشاساسى در فهم و پىبردن به معانى بسیارى از آیات ایفا مىکند(۴) .
راه شناخت و پىبردن به اسباب نزول بسى دشوار است،زیرا پیشینیان در اینزمینه مطلب قابل توجهى ثبت و ضبط نکردهاند،جز اندکى که کاملا چاره سازنیست.شاید یکى از علل عدم ضبط دقیق این بود که خود به وضع آشنا بودند ودیگر نیازى نمىدیدند که معلومات و مشاهدات خود را به عنوان سند براى آیندهثبت کنند.بعدها روایاتى در این زمینه فراهم شد که بیشتر داراى ضعف سند و غیرقابل اعتماد بوده و احیانا اعمال غرض در کار وجود داشته است.به ویژه در دورانتاریک حکومتبنى امیه که از روى غرض ورزى،آیات بىشمارى با تنظیم شاننزولهاى ساختگى،طبق دل خواه تفسیر و تاویل شده است.از امام احمد بن حنبلدر این باره نقل شده:«سه چیز اصل و پایه درستى ندارد:روایاتى که دربارهجنگهاى صدر اسلام ثبتشده،روایاتى که درباره فتنههاى آخر الزمان گفته شده وروایاتى که درباره تفسیر و تاویل قرآن آوردهاند».امام بدر الدین زرکشى از برخىمحققین نقل مىکند: «مقصود بیشترین روایات در این باره قابل اعتماد نیست،نهاین که همه آنها قابل اعتماد نباشند» (۵) .معروفترین کسى که در این باره روایاتىجمع آورى کرده است،ابو الحسن على بن احمد واحدى نیشابورى(متوفاى ۴۶۸)
است که جلال الدین سیوطى(متوفاى ۹۱۱)بر او خرده گرفته و مىگوید که درفراهم کردن روایات ضعیف همت گماشته،صحیح و سقیم را به هم آمیخته وبیشتر روایات خود را از طریق کلبى از ابى صالح از ابن عباس آورده است که جداواهى و ضعیف است(۶) … سپس خود سیوطى در این زمینه رسالهاى نگاشته به ناملباب النقول(برگزیدههاى منقول)که خود نیز در انتخاب روایات از روایتهاىضعیف،مصون نمانده است.مثلا درباره آیه و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به ولئن صبرتم لهو خیر للصابرین،و اصبر و ما صبرک الا بالله و لا تحزن علیهم و لا تک فی ضیقمما یمکرون،ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون (۷) نوشته است که پیامبر صلى الله علیه و آلهآنگاه که بر سر نعش حمزه ایستاد و او را بدان حالت زار یافت،فرمود:«لامثلنبسبعین منهم مکانک،هر آینه با هفتاد نفر از آنان(قریش)همان کنم که با تو کردندبریدن گوش و بینى و پاره کردن شکم».آن گاه جبرئیل این آیات را نازل نمود و او را ازاین کار منع کرد(۸) …در حالى که سوره نحل از سورههاى مکى است.سالها پیش ازجنگ احد که در مدینه در سال چهارم هجرت اتفاق افتاد،نازل شده است.به علاوهاز مقام پیامبر صلى الله علیه و آله که تربیتشده آیین اسلام است و همواره عدل و انصاف را درزندگى خود پیش گرفته،کاملا به دور است که چنین اندیشه ناعادلانهاى را به خودراه دهد.آرى آیات فوق در مکه موقعى که مسلمانان مورد شکنجه کفار بودند نازلشد که هرگز تجاوز نکنید و بهتر استشکیبا باشید(۹) .
سبب نزول یا شان نزول
چه فرقى میان این دو عبارت وجود دارد؟بیشتر مفسرین فرقى میان این دوقایل نشدهاند و هر مناسبتى را که ایجاب کرده است آیه یا آیههایى نازل شود،گاهسبب نزول و گاه شان نزول گفتهاند.در صورتى که میان این دو عبارت فرق است،ازاین جهت که شان نزول اعم از سبب نزول است.هر گاه به مناسبت جریانى دربارهشخص و یا حادثهاى،خواه در گذشته یا حال یا آینده و یا درباره فرض احکام،آیه یاآیاتى نازل شود همه این موارد را شان نزول آن آیات مىگویند،مثلا مىگویند کهفلان آیه درباره عصمت انبیا یا عصمت ملائکه یا حضرت ابراهیم یا نوح یا آدم نازلشده است که تمامى اینها را شان نزول آیه مىگویند.اما سبب نزول،حادثه یاپیش آمدى است که متعاقب آن،آیه یا آیاتى نازل شده باشد و به عبارت دیگر آنپیش آمد باعث و موجب نزول گردیده باشد.لذا سبب،اخص است و شان اعم.
راه یافتن به اسباب نزول
چون اسباب نزول از راه نقل روایتبه دست مىآید و متاسفانه وقایع و حوادثدر گذشته ضبط نمىشد،بنابر این غالب روایات منقول چندان منابع قابل اعتمادىنیستند،جز اندکى که بیشتر آنها ضعیف السند یا متعارض و متهافت است.
واحدى در اسباب النزول مىگوید:«جایز نباشد در اسباب نزول آیات چیزى گفتهشود،مگر آن که روایت صحیح و قابل اعتمادى در دستباشد و از کسانى روایتشده باشد که خود شاهد حوادث اتفاق افتاده آن زمان بوده باشند.نه آن که از روىحدس و گفتههاى بىاساس،سخنى گفته باشند».سپس از ابن عباس روایت مىکندکه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:«از نقل حدیثبپرهیزید مگر بدان علم و شناخت صحیحداشته باشید،زیرا هر کس بر من و قرآن دروغى ببندد،جاى گاه خود را در آتشفراهم ساخته است». لذا سلف صالح از هر گونه سخن درباره قرآن خوددارىمىکردند.محمد بن سیرین مىگوید:«از عبیده،یکى از سرشناسان تابعین، دربارهتفسیر آیهاى از قرآن پرسشى نمودم گفت:رفتند کسانى که مىدانستند در چه جهتقرآن نازل شده است».یعنى علم به اسباب النزول داشتهاند.واحدى مىگوید:«دراین زمان بسیارند کسانى که در این زمینه دروغ پردازىهاى فراوانى دارند،لذا براىرسیدن به حقایق قرآن باید راه احتیاط را پیمود» (۱۰) .سخن امام احمد بن حنبل دراین باره گذشت:«ثلاثه لا اصل لها:المغازی و الفتن و التفسیر».جلال الدین سیوطى،با تمام توانى که در این زمینهها دارد،نتوانسته استبیش از ۲۵۰ حدیث مسند،اعم از صحیح و سقیم جمع آورى کند(۱۱) ،ولى خوشبختانه در مکتب اهل بیت علیهم السلامروایات فراوانى است که به گونه صحیح از طرق ایشان به دست ما رسیده است و تابه حال بیش از چهار هزار روایت در این زمینه جمع آورى شده است(۱۲) .
منابعى که امروزه در دست داریم و براى دستیابى به اسباب نزول مورد استفادهقرار مىگیرند تا حدودى قابل اطمینانند.مانند جامع البیان طبرى،الدر المنثورسیوطى،مجمع البیان طبرسى،تبیان شیخ طوسى و علاوه بر آنها کتابهایى نیزبه طور خاص درباره اسباب نزول نگاشته شده است،مانند اسباب النزول واحدى ولباب النقول سیوطى.البته در این نوشتهها صحیح و سقیم در هم آمیخته و بایستى باکمال دقت در آنها نگریست.تشخیص درست از نادرست،مخصوصا در مواردتعارض،به یکى از راههاى زیر امکان دارد:
۱- باید سند روایت،به ویژه آخرین کسى که روایتبه او منتهى مىشود مورداطمینان باشد.یعنى یا معصوم باشد یا صحابى مورد اطمینان،مانندعبد الله بن مسعود و ابی بن کعب و ابن عباس که در کار قرآن سر رشته داشته و موردقبول امتبودهاند.و یا از تابعین عالى قدر باشد،مانند مجاهد،سعید بن جبیر وسعید بن مسیب که هرگز از خود چیزى نمىساختند و انگیزه دروغ پردازىنداشتهاند.
۲- باید تواتر یا استفاضه(کثرت نقل)روایات ثابتشده باشد،گر چه با الفاظمختلف ولى مضمونا متحد باشند و در صورت اختلاف در مضمون،قابل جمعباشند.در این صورت اطمینان حاصل مىشود که خبر مذکور صحیح است،مانندروایاتى که درباره تحویل قبله و اسباب نزول آیات مربوط وارد شده است.
۳- باید روایاتى که درباره سبب نزول آیات وارد شده است،به طور قطعى اشکالرا حل و ابهام را رفع مىکند.که این خود شاهد صدق آن حدیثخواهد بود،گر چه ازلحاظ سند به اصطلاح علم الحدیث روایت صحیح یا حسن نباشد.بیشتر وقایعتاریخى از همین قبیل هستند که با ارتباط دادن چند واقعه تاریخى به صحتیکجریانى پى مىبریم و آن را مىپذیریم و گرنه از راه صحت اسناد امکان پذیرشنیست.در مورد آیه«نسىء»مطلب از همین قرار است.
در سوره توبه آمده است: «انما النسیء زیاده فی الکفر یضل به الذین کفروا یحلونهعاما و یحرمونه عاما لیواطؤا عده ما حرم الله فیحلوا ما حرم الله،زین لهم سوء اعمالهم والله لا یهدی القوم الکافرین، (۱۳) نسىء[ جا به جا کردن و تاخیر ماههاى حرام]فزونى در کفر[مشرکان]است که با آن،کافران گمراه مىشوند.یک سال آن را حلال و سالدیگر آن را حرام مىکنند تا به مقدار ماههایى که خداوند حرام کرده موافق سازند[وعدد چهار ماه به پندارشان تکمیل گردد]و به این ترتیب آن چه را خدا حرام کرده،حلال گردانند. اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوند گروهکافران را هدایت نمىکند».
جنگ در ماههاى حرام ممنوع بود و دلیل آن،براى به وجود آمدن امنیت درمسیر رفت و آمد عرب که از دورترین نقاط جزیره براى حج در سه ماه ذو القعده،ذو الحجه و محرم و در ماه رجب براى اداى عمره به مکه سفر مىکردند،بوده است.
ولى زورگویان قبایل عرب هرگاه در آستانه پیروزى بر قبیله دیگر قرار مىگرفتند واحیانا یکى از ماههاى حرام پیش مىآمد،جاى آن ماه را با ماه دیگر عوضمىکردند.مثلا مىگفتند فعلا ماه رجب را از جاى خود بر مىداریم و ماه شعبان راجلو مىآوریم و با این توجیه به جنگ خود ادامه مىدادند و در احکام الهى و سنتجارى تصرف مىکردند.این شیوه ناپسند در سال نهم هجرى به کلى ممنوع شد(۱۴) .
بنابر این آن چه در سبب نزول آیه آمده استبا جملات آیه تطبیق مىکند و قرائن وشواهد هم مطلب را تایید مىکند و از معناى آیه هم رفع ابهام مىکند،گر چه از نظرسند قوى نباشد.موارد دیگر را مىتوان بر اساس این قاعده تبیین نمود.
حضور ناقل سبب
آیا شرط است ناقل سبب نزول خود شاهد حادثه باشد؟بیشتر علما حضورناقل اول سبب نزول را شرط کردهاند تا سند روایت از خود واقعه منقطع نباشد،وسند تا وى نیز متصل بوده باشد.واحدى مىگوید:«لا یحل القول فی اسباب النزولالا بالروایه و السماع ممن شاهدوا التنزیل و وقفوا على الاسباب و بحثوا عنعلمها» (۱۵) .ولى دیگران علم قطعى ناقل را به سبب نزول کافى مىدانند و حضور او رادر حادثه شرط نمىدانند.حاکم نیشابورى در علم الحدیث گفته است:«اگرصحابىاى که زمان وحى و نزول قرآن را درک کرده استبگوید:آیه کذا در حادثهکذا نازل شد،این کلام به منزله حدیث مسند است.یعنى حدیث،منقول ازپیامبر صلى الله علیه و آله تلقى مىشود» (۱۶) .این قول صحیحتر به نظر مىرسد،زیرا حضور ناقل بافرض قاطع بودن،عادل بودن و صادق بودن او در گفتار خود،شرط نیست و صرفاوثاقت و درستى و مورد اعتماد بودن او مورد نظر است.به همین دلیل روایاتمنقول از ائمه اطهار علیهم السلام درباره قرآن براى ما اطمینان بخش است و مورد پذیرشقرار مىگیرد.
شأن نزول اختصاصی
شأن یا اسباب نزول به آن حوادثی گفته میشود که حادثه قبل از نزول آیهها رخ داده باشد که زمینه برای نازل شدن آیاتی از قرآن میشود. اما حوادثی که در رابطه با آیهها بعد از نزول آیهها است یا آیاتی که در مورد مقام و موقعیت برخی میباشد شأن نزول به حساب نمیآیند و اگر از آنها تعبیر به شأن نزول شود اختصاصی خواهد بود. مانند آیه تطهیر: )اِنَّما یْریدُ اللهُ لیْذْهبَ عنْکُمْ الرِجسَ اَهلَ الْبیتِ وَ یُطَهرَکُمْ تَطْهیراً( (احزاب، ص ۳۴)
در مورد مقام و موقعیت ویژه اهل بیت رسولالله (ص) نازل شده است که هم منظور از اهل بیت بر اساس روایات رسولالله (ص) افراد خاصی هستند که حضرت فاطمه زهرا (س) و دوازده نفر جانشینان حضرت و هم مقام اختصاصی یعنی عصمت اهل بیت را بیان میکند، «عنْ اَمیرِالْمْؤمنینِ (ع) عنْ رَسوُل اللهِ (ص) اَنَّما نَزَلَتْ فی و فی أخی وَانْبتی وَ تسعْهٌ منْ وُلْدِ إبنیَ الْحْسینِ خاصَّه لَیسَ معنا فیها اَحد غَیرُنا» (نورالثقلین، ج ۴، ص ۲۷۲)؛ «امیرالمؤمنین (ع) از رسولالله (ص) نقل میکند وقتی آیه تطهیر نازل شد رسولالله (ص) مرا و فاطمه (س) و دو فرزندم حسن و حسین را زیر کسا جمع کرد و فرمود اینها اهل بیت (ع) من هستند». وقتی ام سلمه خواست وارد شود؛ حضرت اجازه ندادند در عین حال که از او ستایش کردند. آنگاه فرمودند این آیه در خصوص من و برادرم و دخترم و نه نفر از فرزندان حسین میباشد کسی در این خصوصیت با ما همراه نیست.
سیوطی از ابوسعید خدری نقل میکند که وقتی این آیه نازل شد رسولالله (ص) فاطمه و حسن و حسین و علی (ع) را گرد آورد و بر روی آنها پوششی قرار داد، آنگاه فرمود: هؤلاءِ اهل بیتی، اینها اهل بیت من هستند وقتی ام سلمه سؤال کرد من هم با آنها هستم؟ فرمود: تو مقام خاص خودت را داری از او ستایش کرد حضرت وی را شریک مقام اهل بیت قرار نداد. (در المنثور، ج ۵، ص ۱۹۸)
و مانند آیه: )اَطیعْوا اللهَ وَ اَطیعْوا الرَسولَ وَ اُولوُالأمرِ منْکُمْ( (نساء، ۵۹)؛ «از خدا و رسول و صاحبان ولایت از خود آنان پیروی نمایید».
منظور از اولوالامر صاحبان ولایت افراد خاص چون اهل بیت عصمت میباشد. که از مقام والای عصمت بهرهمندند. نه همه افرادی که والی به حساب میآیند. زیرا امر به اطاعت مطلق نموده است. و اطاعت مطلق و بدون قید و شرط از غیر معصوم روا نیست. زیرا غیرمعصوم دچار لغزش است نمیتوان سیره او را فراگیر معتبر دانست. روایات منظور از اولوالامر را بیان میکنند: «عنْ الباقر (ع): )یا اَیُّها الَّذینَ آمنوُا اَطیعوُا اللهَ وَ اَطیعوُا الرّسولَ وَ اُولوُ الْاَمرِ منْکُمْ(، اِیانا عنّی خاصَّهً». (نورالثقلین، ج ۱، ص ۴۹۷)
تنها منظور آیه ما هستیم. که امام (ع) نمیخواهد معنا کند زیرا از لحاظ لغت اولوالامر یعنی صاحبان ولایت، فراگیر است لیکن وقتی افراد خاص منظور باشد روایت مقصود آیه را تبیین میکند نه این که مفهوم واژه را بیان کند که روایات به این مضمون فراوان است.
منابع:
۱ – بقره ۲:۱۵۸.
۲ – جناح معرب گناه است.
۳ – ر.ک:تفسیر عیاشى،ج ۱،ص ۷۰.
۴ – ر.ک:التمهید،ج ۱،ص ۲۴۳ به بعد.
۵ – البرهان،ج ۲،ص ۱۵۶.
۶ – ر.ک:لباب النقول در حاشیه جلالین،ج ۱،ص ۱۱.
۷ – نحل ۱۶:۱۲۸-۱۲۶.
نویسنده: محمد جهانشاهی